//= $monet ?>
مادر جوان مدتها بود که به دیک پسرش نگاه می کرد و او از آن سوء استفاده کرد. وقتی هیچ کس دیگری در خانه نبود، به راحتی او را فریب داد و سکس کرد. و همانطور که می بینم، این زن گرسنه بدش نمی آمد که به او اجازه دهد جذابیت هایش را ببیند. فقط او انتظار نداشت که او به این سرعت به الاغش نزدیک شود. اما این جبرانی برای شهوت او بود.
فقط چشمان سبزه سن او را نشان می دهد - می توان تجربه زیادی را احساس کرد، و بدن جوان است، حتی با سینه ایستاده او نمی توان گفت که او ممکن است چنین پسر بالغی داشته باشد. تماشای مادر اغوا شده اش جالب تر بود. حرکات، اشارات با بدنش - با این کار او به هر کسی که سال ها جوانتر بود، سر می زد. و حتی بیشتر از آن در خود جنس، او با هر کس دیگری همخوانی داشت. هوشمند، داغ، داغ. در یک کلام - بالغ.
چه عکاس گستاخی، پاپاراتزی لعنتی. از بالکن وارد شد و تقریباً لنز را در خرخر جوجه گذاشت. و او آنجا دراز کشیده است و فکر می کند: "چرا شوهرم حرف نمی زند؟ شاید این یک شوخی است. و شوهر هم همین فکر را در مورد او می کند و او حتی سخت تر به الاغ او می کوبد! و اینگونه بود که آنها یک زوج را درگیر کردند. لعنتی، باید پرده ها را ببندیم!
می توانی فوراً بفهمی که دختر دلش برای دیکش تنگ شده است.