این زیبای بلوند توانست پدرش را متقاعد کند که او در تمرینات مضراب عالی است و حتی می تواند با پاهایش به مردی خوش بگذرد. بابا از سعادت ذوب شد، زیرا انتظار چنین سرعتی را از دخترش نداشت. او شلخته جوان را به سختی لعنت کرد تا نوازش های پدرش را برای مدت طولانی به یاد بیاورد. اما لابد خوشش میآمد، چون نالههایش چنان پرشور بود که حتی خونم بین پاهایم میجوشید.
اسم این جوجه ها چیه؟ او برای یک پسر کیک آورد و با دیگری ماند تا تلویزیون تماشا کند؟ فقط به این دلیل که او بلوند است به این معنی نیست که باید عوضی باشد. اما به نظر می رسد این همان نقشی است که او دوست دارد بازی کند. یک دختر به عنوان یک شاهزاده خانم نیاز به شناخت، ستایش دارد، و او حاضر است برای به دست آوردن آن هر کاری انجام دهد. یه همچین همسری میگیری، دم در هستی و اون الان داره الاغشو میپیچونه. تنها برنده در این شرایط دوستان و همسایگان هستند. همه از او تعریف می کنند و همیشه از او می خواهند که با او بیایند و ملاقات کنند. ))
سیاه پوستان سبزه را از قفس بیرون آوردند تا روی دیک خود کار کند. البته، هر کدام از آنها سعی کردند از تمام جذابیت های او استفاده کنند، بنابراین لعنتی سخت بود. تمام خیس و در گودال تقدیر او احساس یک عوضی استفاده شده است. سیاهپوستان از خوشحالی غرش می کردند، اما او هم روحیه خوبی داشت. انگار نگذاشتند بیهوده برود - او از دادن و مکیدن خوشش می آمد!